درباره وب

هر چیزی که از خط قرمز( بخونید خط استاندارد) رد بشه برای همه جالب میشه من هم  از این رد شدن ها می نویسم

××××××××××××

یه شب خواب دیدم یه قلم دستم بود . دستم بی اختیار خودم می نوشت . خط من نبود نمی دیدم چی می نویسم . ترسیده بودم تا یه صدا بهم گفت : اینا وصیت نامه نیست ولی باید بنویسی . صدا آرومم کرد از خواب بیدار شدم . اون خط دایی ام بود . یه سال قبل از اینکه ببنمش شب سال تحویل وصیت نامه اش رو نوشت و فرداش رفت عملیات ....
 از 20 نفر فقط یه نفر بر نگشت....
اگر چیزی نوشتم که به دل نشست . مال اون قلم هست اگر هم دلنشین نبود مال ناخالصی منه ....


جستجوی وب

 

ورود سرلشكر خلبان "لشكری" به وطن پس از سالها اسارت در عراق

img634175519037812500.jpg
    

او مردانه ایستاده است ، آیا ما  هم مردانه ایستادیم؟!!    

 

img634175519332812500.jpg

    

حجت الاسلام "علی اكبر ابوترابی" در حال ورود به وطن پس از سالها اسارت در زندانهای عراق  

img634175519595781250.jpg   

مردی که ایستادگی در برابرش تعظیم می کند

 

 ************************** 

img634175519912812500.jpg 

img634175520268125000.jpg 

   
img634175521071562500.jpg

خوش آمدید برادرانم

   

کاش یادمان باشد برای حفظ این انقلاب چه جوان ها دادیم و چه جوانی ها رفت

  

جوان ایرانی! عزت ایران به ایستادگی توست  

پس ایستادگی کن و  

زمینه ساز ظهور منجی عالمیان باش

     

برای تعجیل در ظهور مولایمان 

مهدی فاطمه (س)

صلوات

 


موضوعات مرتبط: طوفان زاد ها(شهدا و جانبازان) ، 8سال دفاع مقدس

تاريخ : سه شنبه ۱۳۸۹/۰۵/۲۶ | 3:36 | نویسنده : فاطمه کریمی |

خاطره سردار علی ناصری از شهید باقری

برگرفته از کتاب پنهان زیر باران ، انتشارات سوره مهر

 

 

 

نزدیک نماز ظهر بود . حسن باقری برای تجدید وضو به ساختمانی که پشت سپاه بود رفت و دقایقی بعد، در حالی که وضو گرفته و هنوز آستین هایش بالا بود، بیرون آمد . من هم قصد داشتم بروم تجدید وضو کنم . مرا که دید با آن صدای بم کلفتش گفت:

 

-          علی آقا التماس دعا داریم

 

کمی مکث کرد و سپس ادامه داد:

 

-          باید کاری کنیم که در این جنگ نمره خوبی بیاوریم

 

-          چه نمره ای؟

 

-          نمره شهادت . باید شهید بشیم . حیفه شهید نشیم.

 

-          هر چه هست دست خداست .

 

حسن باقری با قاطعیت پاسخ داد:

 

-          نه! دست خودمان هم هست .

 

-          چطور؟

 

-          اگر دو چیز را رعایت بکنی ، خدا شهادت را نصیب می کند.

 

-          چه چیز هایی ؟

 

    حسن باقری با حالت ویژه ای گفت :

 

 

 

-          یکی پر تلاش باش و دوم مخلص ! این دو تا را درست انجام بدی خدا شهادت را هم نصیبت می کند.

 

 

 

بعد اضافه کرد :

 

-          علی آقا شهید شدی ، شفیعمان باش ها!

 

این حرف را که زد ، به چهره اش نگاه کردم و شهادت را در آن خواندم . یقینم شد که به زودی به شهادت خواهد رسید .

 

 

***************

 

یادمان باشد امروز هم جنگ است ، نه جنگی که دشمن با موشک جسم ما را هدف بگیرد ، او امروز تفکر ما را هدف گرفته ، اعتقاد و باور ما را هدف گرفته ، اگر قرار باشد در این جنگ ما هم نمره خوبی بگیریم ، نمره شهادت ، چه نسخه ای بهتر از نسخه شهدا ؟!

 

 

 

*******************

 

معرفی کتاب :

 

کتاب پنهان زیر باران ، خاطرات سردار علی ناصری هست ، که سال ها با سردارشهید علی هاشمی زندگی کرده و این کتاب در واقع  به گونه ای خاطرات مشترک این دو عزیز است . وقتی که امسال خبر دادند سردار هاشمی بعد از 21 سال بر می گردد ، خیلی دلم می خواست از این شهید بیشتر بدانم ، از قضا همان روزها این کتاب را دیدم بی آنکه بدانم این خاطرات از علی هاشمی می گوید ، آن را خریدم . حال می بینم شهدا چه زود جواب ما را می دهند ، از این خجالت میکشم که چرا ما اینقدر بی معرفتیم که حتی نمی خواهیم از آنها بدانیم .  

 

دوستانی هم که شاید مثل من دوست داشتند از سردارعلی هاشمی بیشتر بدانند ، می توانند این خاطرات را بخوانند و نه فقط با این شهید بزرگوار بلکه با تک تک شهدایی که در این کتاب یاد و خاطره آنها آمده ، زندگی کنند و بیشتر درک کنیم ، شهدا چطور زندگی کردند که خدا شهادت را نصیب شان کرد.

 

 

 


موضوعات مرتبط: طوفان زاد ها(شهدا و جانبازان) ، 8سال دفاع مقدس

تاريخ : سه شنبه ۱۳۸۹/۰۵/۲۶ | 3:25 | نویسنده : فاطمه کریمی |

نکته: متن زیر روایت آزاد سازی خرمشهر از زبان شهید صیاد شیرازی است و خلاصه 3 فصل از کتاب" در کمین گل سرخ" و یک فصل از" ناگفته های جنگ "می باشد . این خلاصه تقریبا این حرکت بزرگ را کامل توصیف می کند.  قسمت های پرنگ عین صحبت های شهید صیاد شیرازی است.

 

 

jang---38.jpg

 

 

فقط مانده بود خونین شهر از شمال تا منطقه طلائیه جلو رفته بودیم و درکوشک به جاده زید حسینیه رسیده بودیم . جاده اهواز خونین شهر هم کاملا باز شده ود. پادگان حمید هم آزاد شده بود.

در اینجا نقص ما وضعیت دشمن در خونین شهر بود . بین خونین شهر و شلمچه دشمن مثل یک غده سرطانی هنوز وجود داشت . ...

 

از عقب جبهه گزارش می شد که مردم با اینکه می دانستند حدود 5000 کیلومتر آزاد شده و حدود 5000 نفر هم اسیر گرفتیم ، عمده خوزستان آزاد شده ، ولی مرتب تکرار می شود : خونین شهر چه شد؟

 

یعنی تمام عملیات یک طرف آزادی خونین شهر یک طرف.

 

 

در جبهه کار گره خورده بود ، برای رهایی از این بن بست دو راه بود ، یا باید خرمشهر را می گرفت- که در چند روز اخیر برای دست یافتن به آن به هر دری زده بودند و نشده بود- یا بصره را می گرفتند. عده ای بر این طرح اصرار داشتند اما کسانی که در جبهه بودند و توان و امکانات را بر داشتند می دانستند این طرح نیز عملی نیست.

 

سرهنگ صیاد اینقدر دستش از نیرو خالی بود که برای ادامه عملیات مجبور شد چهار تیپ از نیروهای قرارگاه فجر را به خرمشهر منتقل کند . این ریسک بزرگی بود چون منطقه عملیات فتح المبین که به تازگی آزاد شده بود خالی از نیرو می شد که عراق اگر می توانست در آنجا کاری کند منطقه ای که طی دو ماه آزاد شده بود ممکن بود از دست برود. اما عراق نیز همه توان خود را متوجه خرمشهر کرده بود.

 

چندین جلسه مشورتی با حضور فرماندهان سپاه و ارتش برگزار شد.  نیرو ها اصلا آمادگی عملیات نداشتند. دو فرمانده به اهواز رفتند تا در فضای خلوت به دنبال راه چاره باشند . سرانجام به نتیجه رسیدند . خرمشهر باید محاصره می شد و بعدا در فرصتی مناسب آن را اشغال کنند. خبر محاصره خرمشهر باعث می شد نیرو های مردمی  به جبهه بشتباند و با انگیزه بهتری کار دنبال شود.

چشم هایمان از خوشحالی برق می زد.  حالت جالبی است که فرمانده عملیلت مطمئن باشد در این طرح اطمینان پیروزی  هست.

 

 

 

 

آن دو با قلب های لبریز از امید خود را  به منطقه رساندند. حدود ظهر بود که سرهنگ وارد اتاق فرماندهی شد. مساحت سنگر 2در 3 بود. حدود 50 نفر در آن فضای گرم و دم کرده خود را جا داده بودند. نقشه عملیات برای حاضرین شرح داده شد بعد از کمی بحث

jang---44.jpg

 

 

برادر متوسلیان گفت: ما تابع دستور هستیم می رویم به دنبال اجرا هیچ نگران نباشید.

 

KORDESTAN_105.jpg

 

برادر خرازی هم همین طور . این طور که شد گفتم : بسیار خوب این قدر هم وقت دارید . سریع بروید و برای عملیات آماده شوید.

 

kharrazi---17.jpg

 

 

عملیات با یک ساعت تاخیر شروع شد . قرارگاه کربلا در ساعت 22:25  روز اول خرداد حدود 9 تیپ نیرو را در ظلمات شب از سه محور روانه میدان کردند. یک محور به خوبی جلو می رفت اما کار در دو محور دیگر گره خورده بود.

 

هنگام نماز صبح بود . اکثر کسانی که در اتاق جنگ بودند از شدت خستگی افتاده بودند. چشم هایم از شدت خواب باز نمی شد. ولی دلم نمی آمد از کنار بی سیم بروم همان جا دراز کشیدم و سعی کردم چند دقیقه بخوابم.

 

در عالم خواب و رویا ناگهان دیدم سیدی عالیقدر که عمامه مشکی دارد وارد قرار گاه شد. چهره اش گرفته بود و بسیار محزون و خسته به نظر می رسید. به احترامش همه بلند شدند . لحظه ای بعد انگار کارش تمام شده بلند شد و گفت : من می خواهم بروم آیا کسی هست که من را در این مسیر کمک کند؟

 

من زودتر از بقیه جلو دویدم و دست ایشان را گرفتم. بیرون که رفتیم دیدم حیف است این سید بزرگوار با این همه خستگی پیاده راه بروند پس بغلش کردم . با لبخند نگاهم کرد. از این نگاه محبت آمیز چنان به وجد آمدم که از خوشحالی به گریه افتادم.

 

 

ناگهان با صدای گریه خودم از خواب پریدم. متوجه شدم از بی سیم صدای تکبیر گفتن می آید . فهمیدم دو محوری که کارشان گیر کرده بود توانسته اند به اروند برسند.

 

آن لحظه امید بخش ، ساعت 4:30 بامداد روز دوم خرداد بود که  به قرارگاه اعلام شد جاده شلچه خرمشهر و پل نو آزاد شد.

 

صدام در یکی از پاسگاه های شلمچه سربازانش را به مقاوت فرا می خواند که خبر محاصره خرمشهر را شنید. آشکارا زانویش لرزید . دست به دیوار گرفت و خود را به بی سیم رساند. فرمانده نیروهایش را در خرمشهر خواست . گفتند اتومبیل او رفته روی میدان مین و کشته شده است . فورا سرهنگ ستاد خمیس مخیلف را به جای او نصب کرد. دستور داد: " شکستن محاصره خرمشهر به عهده فرمانده جدید است که فردا صبح انجام می شود"

 

اما این دستور هیچ وقت اجرا نشد!

 

برادر خرازی با کد و رمز اطلاع داد وضع ما خوب است و گفت: توانسته ایم 700 نیرو را متمرکز کنیم. اگر اجازه بدهید از این جایی که دشمن خط محکمی ندارد به خط بزنیم توی خونین شهر.

ریسک بزرگی بود 700 نفر چی بود که بخواهیم به خونین شهر حمله کنیم ؟ بعدش چی؟ حالت خاصی بر دنیای ما حاکم شده بود . زیاد خود را مقید قانون و مقررات جنگ نمی کردیم که این کار بشود یا نشود.   گفتم : بزنید.

 

 

ایشان زد به خط . یک ساعت هم طول نکشید . ساعت 8 صبح بود که داد بیداد و فریاد آن ها بلند شد. گفتند: ما زدیم به خط ، خوب هم گرفته . عراقی ها جلوی ما دست ها را بالا برده اند ولی حتی نمیتوانیم آنها را بشماریم!

 

img634102059250468750.jpg

 

 اوضاع عجیبی بود . یک هلی کوپتر 214 را مأمور کردم تا برود بالای منطقه و اوضاع را گزارش دهد. هنگامی که رفت بالای مواضع فتح شده  خلبان فریاد زد: تا چشم کار می کند توی این خیابان و کوچه های خرمشهر عراقی ها صف بسته اند و دست ها را بالا برده اند.

 

نمی شد به عراقی ها بگوییم بروید توی سنگر های خودتان ما نیرو نداریم!! بالاخره باید کارشان را تمام می کردیم. به نیرو های خودی گفتیم به صورت صف ، بایستند . منظورمان این بود که اینها را هدایت کنیم بیایند روی جاده و از طریق جاده بروند به طرف اهواز . گفتم: فعلا پیاده بروند به طرف اهواز!

 

تا اهواز 165 کیلومتر راه بود . ماشین هم نداشتیم آنها را سوار کنیم. نیرو ها با دست اشاره می کردند بروند توی جاده و آنها هم  رفتند. مگر تمام می شدند! آمدنشان تا بعد از ظهر طول کشید! هر چه می رفتند تمام نمی شد ، طرف عصر بود پرسیدم: بالاخره این اسرا چه شدند.؟ گفتند : دیگر نمی آیند.

رفتیم توی خرمشهر و شهر را گرفتیم. آماری به ما دادند . حدود چهارده هزار و پانصد اسیر گرفتیم . حالا داخل آن سنگر ها چقدر آذوقه و مهمات و سلاح بود جای خودش.

آنها با این همه مهمات و تجهیزاتی که داشتند اگر محاصره  می شدند تا 15 روز دیگر هم نیاز به چیزی نداشتند اما خدای متعال ترسی را در دل آنها انداخته بود که حتی یک ساعت هم مقاوت نکردند.

ساعت 5 صبح نیرو ها به اروند رسیدند و ساعت 7 صبح برادر خرازی گفت به خط بزنیم ؟ و هشت صبح ما  به آنها گفتیم دست ها بالا!

حدود یک ماه طول کشید تا سنگر ها را از مهمات و فشنگ و خوار و بار خالی کردیم .

 

ظهر آن روز نیروها از سه طرف وارد خرمشهر شدند و در مسجد جامع به هم پیوستند . پرچم جمهوری اسلامی ایران بر بام مسجد بر افراشته شد. و خونین شهر دوباره خرمشهر شد. در آن لحظه با شکوه که ساعت 2 و بیست دقیقه بود، مردم ایران گوش به رادیو سپرده بودند که داشت اخبار فتوحات فرزندانشان را می داد که ناگهان گوینده خبر به هیجان آمد و داد زد:

شنوندگان عزیز، شنوندگان عزیز توجه فرمایید ! به خبری که هم اکنون به دست من رسید توجه فرمایید ! خونین شهر آزاد شد!

ناگهان بانگ تکبیر با اشک شوق همه ایران در هم آمیخت. زمین و زمان به وجد آمد . پیر و جوان کودک وبزرگ به خیابان ها ریختند و به شادی و شکر گزاری در مساجد پرداختند.

 

 

img634102064749218750.jpg

 

img634102064583906250.jpg

 

img634102058026406250.jpg

 

 

 

برای شادی روح همه شهدای

 

8 سال دفاع مقدس

 

8ماه دفاع مقدس

 

به خصوص شهدای آزاد سازی خرمشهر و شهدای فتنه 88

 

 

صلوات 

 


موضوعات مرتبط: طوفان زاد ها(شهدا و جانبازان) ، 8سال دفاع مقدس

تاريخ : شنبه ۱۳۸۹/۰۵/۲۳ | 5:48 | نویسنده : فاطمه کریمی |

 امروزه برتری صنایع و سازمان ها در بهترین مدیریت سرمایه و تکنولوژی و امکانات نیست در مدیریت بهینه و مناسب نیروی انسانی است. امروزه سرمایه اصلی صنایع و سازمان ها نیروی انسانی آنهاست نه دستگاه و ماشین آلات و ساختمان ها.

بنابراین نقش مدیریت و از آن مهم تر رهبری نیروی انسانی ، یک نقش کلیدی و سرنوشت ساز برای جامعه امروز به حساب می آید.

کشور های پیشرفته نیز این مسأله را در اولیت کاری خود قرار دادند و تئوری های مدیریتی خود را که بر مبنای اولیت ماشین بر نیروی انسانی بود را تغییر داده و علاوه بر مطرح کردن الگو های مدیریتی جدید ، بحث رهبری نیروی انسانی را توسعه دادند.

در تفاوت رهبری و مدیریت می توان به این مقدار بسنده کرد که مدیریت در واقع با منشا قانونی مشروعیت می گیرد و با قانون می تواند افراد زیر مجموعه را هدایت کند اما رهبری در قالب قانون نمی گنجد ، بلکه با روح و قلب نیروی انسانی مرتبط است و رهبر حتی بدون مشروعیت قانونی و اعمال قانون می تواند زیر دستان را هدایت کند.

مدیر از قبل انتخاب می شود و رهبر توسط افراد انتخاب می شود و از آنجه که  مدیریت بر اساس روابط انسانی و یا همان رهبری بسیار موثر تر از مدیریت برمبنای قانون است ، امروزه مدیران باید رهبران لایقی باشند تا موفق گردند و تئوری های مدیریتی جدید بر همین مبنا تغییر رویه داده اند.

این نتیجه را غرب بعد از طی دوران های سعی و خطا بدست آورده و بابت رسیدن به آن هزینه های بسیاری داده ، اما دین عزیز ما اسلام در 1400 سال پیش این الگو را در برابر دیدگان همه جهانیان قرار داده بود. متاسفانه ما قدر منابع غنی اسلامی ایرانی خود را ندانسته و به امید پیشرفت ، سالها کورکورانه الگو هایی که کشور هایی پیشرفته برای کشور های خودشان- آن هم براساس سعی و خطا – دنبال کردیم و به این خیال خوش بودیم که حتما موفق خواهیم شد!

حتی اگر تمام آن اصول را نیز بدون هیچ کم و کاستی اجرا کنیم ، از آنجا که این تئوری ها با دین ، فرهنگ و روحیه ما ، سازگاری ندارد نتوانسته موفقیتی را نیز برای ما به دنبال داشته باشد.

هر چند مدیریت و رهبری نوعی علم محسوب می شود و استفاده از علوم ، بسیار پسندیده است ، اما به این خاطر که این علوم جزو دسته علوم انسانی هستند ، بومی سازی آنها تنها راه موفقیت در این علوم است.

  با همه این تفاسیر مشخص است که تنها راه خروج صنایع و سازمان های ایرانی از این حالت حرکت بسیار آهسته به سوی جلو و یا حتی حرکت به سمت عقب ، پیاده سازی الگوی موفق ایرانی – اسلامی ، مدیریت و رهبری در آنها می باشد.

به همین دلایل در این مقاله سعی بر این است که یک نمونه موفق معاصر ایرانی ( سردار شهید علی صیاد شیرازی)، در امر رهبری و مدیریت را مورد بررسی قرارداده و راه های تعمیم این نمونه موفق را در مدیریت و رهبری صنایع و سازمان های خود شرح دهیم.

امید است که بتوان با الگو های بومی ، که آزمون خود را پس داده و توانسته اند در کشور خودمان موفق باشند ، جهش بزرگی به سوی موفقیت های سازمانی و صنعتی داشته باشیم.

 

 

ارائه راهکار ها در ادامه مطلب


موضوعات مرتبط: طوفان زاد ها(شهدا و جانبازان) ، 8سال دفاع مقدس ، الگوی مدیریت اسلامی- ایرانی(شهید صیاد شیرازی)

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه ۱۳۸۹/۰۳/۰۸ | 18:1 | نویسنده : فاطمه کریمی |

بعضی خیال می کنند ، یا زهرا یک ذکر است ذکر معمولی ، اما نمی دانند این ذکر ، رمز است ، رمز پیروزی ..............

یا زهرا که می گویی یاد مظلومیت ، بی بی دو عالم می افتی .............

حضرت زهرا مظلوم بود نه به این خاطر که فدک ، میراث مادی پدرش را از او به نا حق گرفتند ، مظلوم بود چون ولایت ، میراث اصلی پدرش برای عالمیان را داشتند منکر می شدند و او تنها حامی ولایت بود.

از فدک سخن می گفت که به  مادی گرایان مسلمان نما بگوید ، شما حتی میراث مادی پدرم که طبق قانون صریح اسلام به من ارث می رسید را از من گرفتید ، پس منکر شدن ولایت علی دیگر از شما بعید نیست ، حتی اگر غدیر را دیده باشید و هزاران هزار نفر برای شما نقل کرده باشند و بدانید که هیچ کس جز علی نیست که خداواند برای رسولش آیه نازل کند که اگر ولایتش را اعلام نکند ، رسلاتش را به اتمام نرسانده است.

فاطمه جز در راه ولایت قدمی بر نداشت و تا پای جانش در این راه ایستادگی کرد و از حق مولا و ولی زمان خود دفاع کرد. پس یا زهرا که می گویی جز در راه ولایت نباید قدمی برداری.................

 

 

 

یا زهرا که می گویی یاد گریه های آن حضرت بعد از پدر می افتی ...................

این گریه ها از روی ضعف نبود ، برای این بود که حق و باطل را برای همه آشکار کند . این گریه های فاطمه نبود که خواب سران فتنه مدینه را آشفته کرده بود ، این روشنگری های فاطمه بود که خواب را از چشم سران فتنه گرفته بود و نگران بودند این روشنگری ها آتش زیر خاکستر را زنده کند و نتوانند  حکومت که حق علی بود را تصاحب کنند.

هر چند حکومت را  با زور و تزویر ،صاحب شدند اما این دفاع جانانه ی فاطمه  بود که ولایت را در این خاندان حفظ کرد.

یا زهرا که می گویی یادت باشد ، جز در راه روشنگری حق و حقیقت قدم برنداری و نگذاری غبار غفلت  باعث شود ، راه ولایت را گم کنیم.

***************

یا زهرا که می گویی یاد خطبه آتشین آن حضرت در مسجد مدینه می افتی...........

مخاطب آن خطبه فقط مردم مدینه نبودند ، آن خطبه خطاب به همه تاریخ بود ، آن حضرت خط حق وباطل را از همان جا برای همیشه از هم جدا کردند و معیاری را برای ما معرفی کردند که به وسیله آن، دوست و دشمن ، منافق و بزدل را در همه زمان ها بشناسیم .

 زمان انتخاب که فرا می رسد ، هر کس که از بین تمام راه های پیش رو ، راه ولایت  را برگزیند  و شک نکند در خط حق قرار گرفته و هر کس جز این کند ، در قیامت از شفاعت بانوی دو عالم بی نصیب خواهد ماند ، حتی اگر تمام عمر را به نماز و روزه و مناجات گذرانده باشد . این معیار حضرت زهرا بود که تا آخر تاریخ همراه ماست .

خطبه حضرت زهرا در آن روز تمام نشد ، حضرت علی بر منبرو در جنگ ، امام حسن در کاخ معاویه ، امام حسین در کربلا ، حضرت زینب در کاخ یزید ، امام سجاد در خفقان ، امام باقر و امام صادق در کلاس های درس ، امام کاظم در برابر خونخوار ترین پادشاهان عباسی ، امام رضا و امام جواد در کاخ مأمون ، امام هادی و امام حسن عسگری در بند اسارت ، آن خطبه را ادامه دادند. خطبه مادر ، همان خط ولایت بود که حضرت مهدی (عج) روزی برای تکمیل آن خطبه قیام خواهد کرد و جهانی را پر از عدل و داد می کند....

پس یا  زهرا که می گویی یادت باشد کلامت باید در مسیر خطبه حضرت زهرا باشد ، یعنی در مسیر ولایت.......

*******************

یا زهرا که می گویی یاد پلهوی شکسته مادر و مزار بی نشانش می افتی........

دشمن خیال می کرد ، اگر فاطمه را خاموش کند ، افشاگری هایش نیز به پایان خواهد رسید و ولایت دیگر حامی ندارد. اما نمی دانست فاطمه شمعی است که تا زمان طلوع خورشید حقیقت ، خاموش نخواهد شد و با شعله خود به نبرد تاریکی می رود و نخواهد گذاشت حق برای لحظه ای هم که شده در تاریکی مطلق فرو رود .

جسم فاطمه را شب، در کوچه ای خلوت و تاریک ، بین در و دیوار گذاشتند . به خیالشان همه چیز همان جا تمام شد ، اما نمی دانستد فاطمه طولانی ترین اعتصاب الهی – سیاسی را شروع می کند و آبروی آنها را در تمام طول تاریخ خواهد برد. حضرت فاطمه وصیت کرد جسم پاکش را در تاریکی شب و به دور از چشم همه نا محرمان به دل خاک بسپارند و به هیچ کس نگویند در کجای این عالم  آرمیده است و تا زمانی که فرزندش ، مهدی ( عج ) بیاید این راز بر ملا نخواهد شد . تا آن زمان این مزار بی نشان ، رسوا کننده تمامی ظالمان این عالم است.

یا زهرا که می گویی باید حاضر باشی در راه ولایت جانبازی کنی و  راهی جز مبارزه با ظلم برای رسیدن به صبح پیروزی نیست.............

*******************

رمز یا زهرا را امام خمینی برای ما زنده کرد و آن بسیجی پشت پیرهن خاکی اش نوشت " می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم" سر بند یا زهرار و بست ، ذکر یا زهرا به لب رفت تو دل دشمن ، رفت اما توی وصیت نامه اش نوشته بود دوست دارم مثل مادرم زهرا مزارم بی نشان باشد...................

وقتی برگشت فقط روی سنگ قبرش نوشتند .............

شهید گمنام.............

فرزند روح الله..............

 

دشمن از رمز گشایی این رمز عاجزه که چطور ذکر یا زهرا ما رو به پیروزی می رسونه.........

اما دل هر بچه شیعه گواهی می ده بدون این رمز نمی تونه سوار کشتی ولایت بشه و از دریای طوفانی به صبح پیروزی برسه.........................

پس این ذکر رو از این به بعد نه فقط با زبان بلکه با دلمون بگیم...................

یا زهرا.............................

یا زهرا ..................................

یا زهرا...................................

 

برای تعجیل در ظهور مهدی فاطمه (س)

صلوات

 


موضوعات مرتبط: انتظار ، طوفان زاد ها(شهدا و جانبازان) ، 8سال دفاع مقدس ، مذهبی فرهنگی اجتماعی

تاريخ : چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۲/۰۸ | 1:29 | نویسنده : فاطمه کریمی |

خواستم بنویسم اگر صیاد بود در اوج فتنه 78 تا 88 در کنار امام خامنه ای می ایستاد و کمر خم نمی کرد....

اما دیدم در لحظه لحظه این سال ها شهید صیاد در کنار امام خامنه ای در کنار همه بسیجیان جمهوری اسلامی  در کنار همه ملت غیور ایران ، ایستاده بود در برابر صف دشمن ...........

دشمن جسم صیاد را از ما گرفت ، دعای خیرش را نگرفت ......

 دشمن خیال می کند که صیاد را از میان ما برده ، نمی داند شهید زنده تر از همه ی زنده هاست و اتفاقا از شهید صیاد، بیشتر از سرلشکر صیاد ، باید بترسد ، چون خون شهید بعد از شهادت به جای یک کالبد محدود در کالبد یک جامعه می جوشد و همه را به حرکت در راه حق،  به ایستادگی بر حق،  سوق می دهد. از برکت خون شهدا بود که در جنگ سنگین و عظیمی که دشمن برای ما تدارک دیده بود ،  پیروز شدیم .

 جنگی که امام خامنه ای جنگ نرم خواندش ، جنگی  که سلاح ها جسم را نشانه نمی رفت اندیشه ها ، احساس ها و دل ها را نشانه می رفت .

 در لحظه  لحظه های حساسی که ممکن بود قدممان سست شود دعای خیر صیاد ها بدرقه راه ما بود که با قلبی آرام تر و مطمئن تر از همیشه به قلب دشمن زدیم و حماسه ها ساختیم.

یک نفر می گفت : امام خامنه ای در این هشت ماه فتنه تنها در برابر همه سران فتنه ایستاد و یک تنه پیروز شد اما من می گویم امام خامنه ای تنها نبود تمام بسیجیان، مالک اشتر ها در کنارش بودند صیاد در کنارش بود ، همت در کنارش بود ، باکری ،باقری ، کاظمی  ..... و به قول امام خامنه ای به ما چه که بعضی ها درک نمی کنند این چیز ها را !!

به ما چه که نمی فهمند شهدا زنده اند یعنی چه!!

 به ما چه که نمی فهمند امداد غیبی یعنی چه!!

 به ما چه که نمی فهمند شهید چطور می تواند با دعایش فتنه ها را نقش بر آب کند و میلیار ها دلار آمریکا را که صرف این فتنه ها شده بود بر باد دهد!!!

صیاد به خواسته دلش رسید اما دلبستگان جریان فتنه به خواسته دلشان نرسیدند !!!! خواستند از ولایت فقیه عبور کنند ، صیاد را سدّ راهشان می دیدند و قبل از فتنه تیر 78 او به آرزوی همیشگی اش رساندند ، اما نمی دانستند صیاد دعایی داشت که آروزی آنها را بر باد خواهد داد، صیاد همیشه در نمازش برای سلامتی رهبرش و مولایش دعا می کرد ، جسم صیاد را بردند اما دعایش باقی ماند  و آروزی ها آنها را بر باد داد اما این کافی نبود باید آبرویشان را بر باد می داد. فتنه 88 هم دعای صیاد با ما بود ، دعای همه شهدا همراه ما بود ، دعایشان همراه ما بود که علاوه بر آرزوی سران فتنه این بار آبرویشان را نیز بر باد رفت !!!!

آری دعای همه شهدا با ما بود ، جسمشان با ما نبود اما دلشان با ما بود. این خوش خیالی محض است که باور کنیم خودمان به تنهایی این جنگ عظیم را بردیم . این جنگ سنگین تر از آن بود که زمینی آن را ببریم ، آسمانیان نیز به کمک ما آمدند و اگر بعضی ها نمی فهمند و هنوز هم نمی خواهند باور کنند بگذار در همان خیال خام خودشان باقی بمانند.

اما یادمان باشد ، غرور پیروزی ما را آنچنان مست نکند که فراموش کنیم چطور پیروز شدیم . بعد از فتح خرمشهر امام خمینی پیام داد که" خرمشهر را خدا آزاد کرد" غرور پیروزی راه چشمانتان را نبندد و راه را گم کنید !!! اما باز فرمان بر خوبی نبودیم و غرور باعث شکست های پیاپی شد ، آن زمان صیاد تمام تلاشش را می کرد به همه این پیام امام را یادآوری کند که نباید غرور باعث شکستمان شود ، اما کسی گوشش بدهکار نبود، امروز هم امام خامنه ای بعد از عبور از گردنه سخت فتنه بار ها و بارها تاکیید کرد که فراموش نکنیم که چگونه پیروز شدیم ، غرور ما را نگیرد و باز هم از فتح خرمشهر و غرور منجر به شکست بعدش گفت، نکند امروز ما هم این هشدار را نشنیده بگیریم و با غرور ناشی از عبور از فتنه شکست را نصیب خودمان کنیم .  شهید صیاد امروز هم نگران همین غرور بی جای ماست ، امروز او ناظر بر کار های ماست .

 یادمان باشد بعد از فتنه شرایط بسیار سخت از خود فتنه است . ساختن بسیار سخت تر از دفاع در زمان فتنه است ، برای همین امام خامنه ای از تلاش مضاعف می گوید ، از همت مضاعف می گوید ، تلاش معمولی نمی تواند ما را به سمت قله ببرد ، باید هر آنچه که در توانمان است ، بگذاریم وسط میدان ، همان طور که صیاد گذاشت همان طور که باقری گذاشت ، همت گذاشت‌، باکری گذاشت، متوسلیان گذاشت ، کاظمی گذاشت ...............

باید بسیجی وار کار کرد اما دلمان گرم باشد که دعای خیر صیاد دلها بدرقه راه ماست.........................

شهید صیاد همیشه از فرزندانش می خواست در عرصه علم و تحقیق تلاش کنند و امسال امام خامنه ای باز راه را نشانمان داد و خواست در عرصه علم و تحقیق پیشرو و پیشتاز باشیم ، لازم نیست دیگر به دنبال راه بگردی ، راه را نشانمان دادند ، باید  رهروی خوبی باشی .............

 هیچ وقت نگوییم اگر صیاد بود ....................صیاد همیشه در کنار ماست .

ما کجا هستیم در این عرصه و میدان نبرد ؟؟؟!!!! آیا وظیفه خود را می دانیم؟ به آن عمل می کنیم؟؟؟

افسر جوان ، صیاد دلها دلش با ماست ، نگاهش با ماست ، دعایش با ماست ، تو فقط دلت را به دست خدای صیاد بسپار و یا علی بگو و بیا وسط میدان ..........

امروز جهان خسته از سیاست های شرق و غرب ، تشنه الگویی است که امام خمینی سی و یک سال پیش بر اساس کامل ترین دین خداوند عالم ، طرح اولیه آن را زد و امروز نهال نو پایی است که طراوت و تازگی اش به همه دنیا فخر می فروشد ، امروز امام خامنه ای طبق سفارش امام خمینی از ما می خواهد این الگو را به کمال برسانیم و در برابر دیدگان جهان قرار بدهیم و بگوییم این است الگویی که می تواند پیش زمینه جامعه آرمانی نهایی باشد.

امام خمینی گفت:

امروز جنگ حق و باطل ، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استكبار، و جنگ پابرهنه ها و مرفهين بي درد شروع شده است .

و این نبرد ادامه دارد تا به انقلاب منجی عالمیان ، حضرت مهدی (عج) بپیونند ، باشد که لیاقت سربازی در راه امام زمانمان را داشته باشیم و بتوانیم در فضای اسلام ناب محمدی (ص) نفس بکشیم ......................

برای تعجیل در ظهور اقامه کننده عدل در جهان

مهدی فاطمه (س)

صلوات


موضوعات مرتبط: انتظار ، امام خامنه ای ، طوفان زاد ها(شهدا و جانبازان) ، 8سال دفاع مقدس ، 8ماه دفاع مقدس ، جنگ نرم

تاريخ : جمعه ۱۳۸۹/۰۱/۲۰ | 17:39 | نویسنده : فاطمه کریمی |
۹ بهمن سالگرد شهادت شهید باقری ( غلامحسین افشردی ) بود

 

نمی دونم چند نفر از ما این شهید رو خوب میشناسیم اما اینو خوب می دونم که اگر بخوایم امروز در مقابل  جنگ نرم دشمن پیروز بشیم لازم نیست زیاد راه دوری بریم و ببینم غربی ها چه کار کردند و بعد ما انجام بدیم!!!

 

کافیه یه کم  بر گردیم به  عقب ، کافیه یه کم فرماندهان خودمون رو بشناسیم ، راه روش اونا رو بشناسیم ، خاطره هاشون رو بخونیم . اون وقت می تونیم راه امروز مون رو پیدا کنیم و نقشه مقابله با دشمن امروز رو طراحی کنیم.

 

ما الگو هایی توی مدیریت ، رهبری ، طراحی استراتژیک ، مدیریت بحران ، جنگ روانی و.... داریم که لنگه اش توی دنیا پیدا نمیشه ، پس بهتره زیاد نگردیم ، جواب همین جاست ، توی خاطرات فرماندهانمان.................

 

آب در کوزه ما تشنه لبان می گردیم !!!!!


موضوعات مرتبط: طوفان زاد ها(شهدا و جانبازان) ، 8سال دفاع مقدس ، جنگ نرم

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه ۱۳۸۹/۰۱/۱۷ | 2:32 | نویسنده : فاطمه کریمی |

از نخلستان تا خیابان

 

 

و تهمت، صلهَ شعرهای من شد!

دل تنگ نیستم

و کفی بالله شهیدا

ببخشید اگر پایم را

از گلیمم بیشتر دراز کردم

تقصیر کوچکی گلیم بود!

 

 

 

 

سکوت کردم،

واژه ها به من سیلی زدند!

سکوت کردم،

تقدیرنامه ها مرا سرزنش کردند!

سکوت کردم،

واژه ها چون گدایان سمج

مرا التماس کردند!

 بقیه در ادامه مطلب


موضوعات مرتبط: طوفان زاد ها(شهدا و جانبازان) ، 8سال دفاع مقدس ، جنگ نرم ، سیاسی ، مذهبی فرهنگی اجتماعی ، طنز تلخ ، شعر

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه ۱۳۸۹/۰۱/۱۷ | 1:55 | نویسنده : فاطمه کریمی |
ای شهر شهید پرور من !

با نعش برادرم چه کردی ؟  

 

yadvareeshohada.jpg

 

 

وی داغ نهاده بر دل من!

 با سینه مادرم چه کردی ؟

 

451.jpg

 

 

 

تابوت برادرم سبک بود

بر شانه زخم خورده تو

آمد که رها کند دلت را

زان بغض گلو فشرده تو

 

 

12.JPG

 

 

 تابوت برادرم سبک بود

بر تاول شانه های شهرم

شد نام مبارکش فراموش

اما ز نشانه های شهرم!

 

 

 

 

ای شهر شهید پرور من !

جولانگه فسق و بد حجابی!

آیا تو هنوز همچو دیروز

پابند به نصّ انقلابی ؟

 

 

40128_705.gif

 

 

ای شهر شهید پرور من !

خاموشی تو ز انفعال است

از بازوی خود بریده بهتر

دستی که به گردنی وبال است

 

 

 

 

ای شهر شهید پرور من!

ای کاش که من شهید گردم

یک جبهه هوای تازه بینم

کز مسلخ خویش برنگردم

 

 

File0001.jpg

 

ای چلچله های پر شکسته

ای آنکه ز عشق پر گرفتید

در وسعت آسمان سبکبال

سر داده ره سفر گرفتید

 

 

 

یوسف صفتان مصر غربت!

کنعان به شما نیاز دارد

تابوت شما مگر که ما را

 از فکر گناه، باز دارد

 

shohada-87-6-26.jpg

 

 

ای دل اگر از تبار عشقی

از هستی خود مهاجرت کن

چون چلچله های پر شکسته

پرواز به سوی آخرت کن

 

 

آنجا که خدا ، خدای گلهاست

آنجا که بهار جاودانی است

آنجا که تیسم شهیدان

همرنگ نگاه آسمانی است

 

 

آنجا که شهید ارج دارد................

 

 

suzrjo.jpg

 

 

 

 

برای شادی روح شهدا

 

 

 

صلوات

 

 

 

 

 

شعری زیبا از مرحوم آقاسی

 

 

 

aghasi.jpg

 

 

برای شادی روح این شاعر بسیجی

 

 

صلوات

 
موضوعات مرتبط: طوفان زاد ها(شهدا و جانبازان) ، 8سال دفاع مقدس ، جنگ نرم ، سیاسی ، مذهبی فرهنگی اجتماعی ، عکس ، شعر

تاريخ : سه شنبه ۱۳۸۹/۰۱/۱۷ | 1:53 | نویسنده : فاطمه کریمی |
سلام دوستان
 
 کم کم داریم به 3 خرداد نزدیک میشیم.
 
 فکر نکنم لازم باشه بگم چه روزی ، لازمه؟!
 
 البته اگر هم چیزی گفته بشه نمی خوایم حرفای تکراری باشه.
 
 3 خرداد روز فتح خرمشهر
 
 3 خرداد روز فتح خونین شهر
 
 روز پایداری و حماسه
 
 روز فتح آرمانها
 
 واما جمله امام که همیشه یادمون می مونه : خرمشهر را خدا آزاد کرد.
 
 هر سال 3 خرداد که میشه یه بادی توی گلو میندازیم و هر مراسمی که داریم این جمله ها رو به صورت دکلمه، مقاله یا سخنرانی تکرار می کنیم. حالا اگه آدم با ذوقی باشیم یه شعر هم کنارش می خونیم.
 
 هرچند سالهایی رو گذروندیم که گفتن این حرف ها شده بود کهنه پرستی ، کلاس نداشت ، حماسه چیه آقا؟! تمام شد!! روز های مهم تری هم هست که تاریخ سیاسی این مملکت رو عوض کرده !! بهتره یه کم تقویمت رو نگاه کنی یه روز عقب تر هم روز خداست ، تازه این اتفاق خیلی مهم تره بوده!! اما خوب باز خدا رو شکر گذشت اون روزای تلخ ، اون روزایی که به نام آزادی ،شب سوم خرداد با حرکات به اصطلاح روشنفکرانه دل خانواده شهدا را به درد می آوردند ،اون روزایی که، یادگاران جنگ تو خلوت بغض آلود شون  با همسنگرانشون درد دل می کردن !! گذشت..............
 
 
اما تاریخ آلزایمر نداره و همه چیز رو در خودش ثبت  می کنه. این خون شهدا ست که مملکت ما رو تا الان نگه داشته و هر دهن کجی به حریم ملکوتی شون از طرف خدا بی جواب نمی مونه . اما یادمون باشه توی این سکوت سرد وتلخ اکثر ما شریک بودیم !! 
 
  الان  خدا رو شکرهم صدا سیما برنامه های خوب و جالبی رو توی این ایام پخش می کنه ،هم بقیه نهاد ها و گروه ها و   دسته های سیاسی و مردمی کلی برنامه جالب و غیر جالب دارن!! که البته همه از روی حسن نیت نیست و بعضی هاشون هم واسه ژست سیاسی خودشونه!!
 
 همه اینا رو گفتم که به این جا برسم . تا حالا از خودمون پرسیدیم بعد از شهدا چی کار کردیم ؟! عملیات بیت المقدس بهانه هست ، فتح خرمشهر یه بهانه است که حداقل ما سالی یه بار یاد حماسه های کسانی بیفتیم که رفتند برای رضای خدا ، رفتند تا اجازه ندهند حتی یک وجب از خاک ایران عزیزمون دست بیگانه بیفته ، رفتند تا حکومت اسلامی پا برجا بمونه ، رفتند ......................
 
 فکر نکنم من دست به قلم خوبی داشته باشم که بخوام زیاد هم حرف بزنم . فقط دارم حرف دلم رو می زنم .
 
 پس بذارید اینجوری ادامه بدم . بیاید از امسال به خودمون قول بدیم ، اگه می ریم شلمچه واسه مظلومیت شهدا اشک می ریزیم ، اگه  می ریم بالای سر شهدا ، اگر می ریم تشیع جنازه شهدای گمنام ، اگر دلمون هنوز اونقدر دچار روزمرگی نشده ، راه شهدا رو رها نکنیم و ادامه بدیم.
 
 
صحنه جنگی که الان ما توش هست ، صحنه کوچیکی نیست!! دشمن ما دیگه الان روبروی ما، پشت   سنگر اش نیست ، بمب هاشو روی خونه ها نمی ریزه ، اون به افکار و عقاید جونا و مردم  ما حمله کرده ، می خواد این انقلاب رو از داخل پوسیده کنه!!
 
 اما کور خونده جونای ما هم الان همون غیرت جونای  زمان جنگ رو دارن شاید به جرات بشه گفت بیشتر! فقط کافی خودمون باور کنیم. انقلابمون رو بشناسیم.
 
 این موضوع اینقدر مهم هست که رهبر عزیزمون توی جمع دانشجویی فقط از دانشجو ها خواست که انقلاب رو درست بشناسند و درست به بقیه دنیا بشناسانند. انقلاب ما اسلامی است . معارف ما همه چیز دارد ، کافی که به اون مراجعه کنیم. خودمون رو به سلاح علم و معرفت مجهز کنیم. اگر دشمن ما به خیال خود به روشی هوشمندانه جوانان ما را از انقلاب دور می کنه !! ما نیز به عنوان یک جوان ایرانی باید با زکاوت و هوشی که از آن سرشاریم به همه دنیا نشان بدیم که ...................
 
 
 نه تنها ملت ایران این انقلاب اسلامی را رها نمی کنه، بلکه تلاش می کنند تا به یک الگوی جامعه اسلامی برای تمام ملت های آزاده جهان  تبدیل شوند و  تا انقلاب حضرت مهدی (عج) لحظه ای از حرکت باز نمی ایستد.
 
 
   برای سلامتی آقا امام زمان صلوات
 

موضوعات مرتبط: طوفان زاد ها(شهدا و جانبازان) ، 8سال دفاع مقدس ، جنگ نرم ، مذهبی فرهنگی اجتماعی

تاريخ : سه شنبه ۱۳۸۹/۰۱/۱۷ | 1:31 | نویسنده : فاطمه کریمی |

سلام نمی دونم غوغا جونم منو ببخشه یا نه ، اما دلم نیومد شعر قشنگش رو دوستای من هم نخونن، شعری که برای بابایش ، برای سردار قلبش گفته...........

یه تیکه از شعر رو اینجا آوردم ، اما بقیه شعر رو توی وبلاگ خود غوغا بخونید...........

 غوغا ، توی وبلاگ غوغای عروج هم قصه دختری  که 18 ساله بابایش رو ندیده اما قشنگتر از هر دختری با بابایش حرف می زنه  رو برامون روایت می کنه ............ 

دل منو که آتیش زد شما رو نمی دونم.........

 

اتل متل یه جایی

یه دختر بی حالی

کز کرده کنج خونه

میگه بابا کجایی

اتل متل بابایی

ببین دله شکسته ام داره باهات کلی حرف ؛

اتل متل بابایی

یتیمی بد دردیه

وقتی تو اینجا نیستی

دنیایه ما دنیایه نامردیه

اتل متل بابایی

معرفتامون مردن

حجب و حیا رو خوردن

اتل متل بابایی

اینجا کجاست؟سیاهه

اتل متل بابایی

شده اسیر منت ، این دله شکسته ام

خودت بگو بابایی

کجا رفت اون همه ایثار و جوانمردی و مردنگی

اتل متل بابایی

خشک شده غیرت تو رگا

 

بقیه شعر ........

http://www.ghoghatanha.blogfa.com/post-83.aspx


موضوعات مرتبط: طوفان زاد ها(شهدا و جانبازان) ، 8سال دفاع مقدس ، شعر

تاريخ : سه شنبه ۱۳۸۹/۰۱/۱۷ | 0:48 | نویسنده : فاطمه کریمی |

 


فلش 3 این جزوه حاوی متن سخنرانی حاج حسین یکتا است که در مورد جنگ نرم ، افسران وفرماندهان آن ، ایراد شده است. فتیان ، صوت سخنرانیهای دیگری از ایشان را نیز منتشر کرده که می توانید لینک آنها را در زیر مشاهده کنید.(با تشکر از دوستانی که زحمت تهیه و توزیع این جزوه را متحمل شده اند.)

 

دانلود 2 دانلود متن سخنرانی با فرمت pdf با اندازه 127کبلوبایت

 

دانلود 2دانلود صوت سخنرانی بصورت فشرده (Rar) با اندازه 6.14مگابایت

 

+بچه ها آرایش جنگی بگیرید.افسران جبهه نرم،مجنون وار بزنید به خط. (سخنرانی حاج حسین یکتا در جمع کاروان دانشجویی راهیان نور)

 

+فیلم روایتگری حاج حسین یکتا در جلسه محرم  هیئت فاطمیون

 

+اگر قرار است در جبهه و جنگ نرم باشیم باید پشت خاکریز باشیم(حسین یکتا)

 

منبع : http://fetyan.net/newsdetail-38-fa.html

 

 


موضوعات مرتبط: 8سال دفاع مقدس ، 8ماه دفاع مقدس ، جنگ نرم ، سیاسی

تاريخ : یکشنبه ۱۳۸۹/۰۱/۱۵ | 1:14 | نویسنده : فاطمه کریمی |

 

عشق یعنی یه پلاک

که زده بیرون از دل خاک

 

 

1043l3r.jpg

 

 

 

 

عشق یعنی یه شهید

با لبای تشنه سینه چاک

  

  

 

عشق یعنی یه جوون

یه جوون بی نام نشون

 

1245385-b.jpg

 

  

 

 

عشق یعنی یه نماز

با وضو گرفتن توی خون

deffae moqaddas 0046.jpg

 

 

 

 

عشق یعنی یه پدر

که شبا بیداره تا سحر

 

 

pf06006.jpg

 

 

 

 

 

عشق یعنی یه خبر

خبر یه مفقود الاثر

 

شهید گمنام

 

 

 

 

عشق یعنی یه پیام

تا بقیة الله و قیام

 

 

baqiyatallah-[880119-ashura].jpg

 

 

 

 

عشق یعنی یه پلاک

که زده بیرون از دل خاک

 

 

عشق یعنی یه شهید

با لبای تشنه سینه چاک

 

  

 

 

 

 

شعر بالا یه قسمت هایی از شعر "عشق یعنی یه پلاک" حاج محود کریمی هست.

 

 

این هم لینک دانلود این شعر قشنگ هست که با صدای خود حاج محمود آتیشت می زنه

 

http://mahmoud-karimi.com/index.php?option=com_content&task=view&id=8&Itemid=33

 

 

 

 

راستی اگه دلت گرفت و اشکی به گوشه چشمت نشست

 

یه شاعر رو دعا کن که شعراش امروز بد جور آتیش به وجودم زد

 

مخصوصا شعری که از زبون یه همسر شهید گفته بود

 

این شاعر از بیماری ام اس رنج می بره

 

می گن فقط معجزه دوای دردشه

 

 

اینم یکی از شعر هاش

 

به عباس دوران

 

تصویر تمام ابر ها درهم بود

اما دل تو مثل خودت محکم بود

بالاتر از آنچه رفته بودی! رفتی

یک لایه از آسمان برایت کم بود!

http://www.nedahedayati.blogfa.com/

 

 

 

 

 

از خدا بخوایم به حق خون شهدا

 

این شاعر جوون رو شفا بده

 

 

 

برای شفای کامل همه بیماران

 

 

 

 

صلوات

 


موضوعات مرتبط: طوفان زاد ها(شهدا و جانبازان) ، 8سال دفاع مقدس ، عکس

تاريخ : چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۱/۱۱ | 13:17 | نویسنده : فاطمه کریمی |

تا حالا از خودمون پرسیدم که چرا بیشترین حمله ها به دفاع مقدس میشه ؟! و به هر چیزی که به اون مربوط هست؟!!

 

چرا باید شهید رو یه جور توی ذهن بچه های ما خراب کنند ، شهادت رو یه جور!!!

 

فرزند شهید رو یه جور خراب کنند ، همسر و بقیه خانواده شهید رو یه جور!!!

 

اگر تونستند که با روش هایی که بلدند ، خانواده های شهدا رو جوری عوض کنند که بشن مبلغ راه اونا که چه عالی!!!! کلی ذوق زده میشن!!

 

جانباز رو یه جور از جامعه جدا می کنند، آزاده رو یه جور!!!

 

بین رزمنده و جامعه تا می تونن فاصله می اندازن!!!

 

تا جایی که جامعه کشش داره ، جامعه رو از اونا دور می کنن، به خصوص نسل دوم و سوم و تا حدی چهارم!!!

 

اما اگر دستشون برسه و جانبازی رو توی راه بیارن!!! آزاده ای رو اسیر خودشون و دنیا شون کنن!! رزمنده ای رو بی غیرت  کنن!!! که دیگه عرورسی هست اون روز!!! واسه ......................

 

یادم رفت بگم ، واسه کی؟ واسه کی نفع داره که این اتفاقا بیفته؟!!

 

واسه تمام کسایی که ارزش های دفاع مقدس و همه یادگاری هاش نونشون رو آجر کرده بود!! و این آجر رو به جای  نون دارن به ما می فروشن تا لااقل سودی هم برده باشند!!!

 

 

می دونی چرا می ترسن از همه اینا؟!!

 

چون  توی دفاع مقدس ، نگذاشتن سلاح به ما برسه ، یا سلاح غنیمت گرفتیم ! یا خودمون ساختیم!!

 

توی دفاع مقدس تحریم مون کردن ، خودمون با فکر بچه های ایران وبا غیرت و تلاششون همه چیز بدست آوردیم!!

 

توی دفاع مقدس امکانات مون کم بود، اما دلمون با خدا بود، خدا هم کمک مون می کرد. اون وقت بود که توان دفاعی ما چند برابر می شد و ترس توی دل دشمن صد برابر!! از این با خدا بودن می ترسن !!!

 

توی دفاع مقدس شرایط سخت ، روح بچه ها رو جلا داد و از اون ها ، همت ها و باقری ها و صیاد ها و متوسلیان ها ساخت . توی شرایط سخت ، توکل می کردن به خدا ، و فکر و نبوغ ایرانی و ایمان و بصیرت اسلامی شون رو به کار می گرفتن و در جبهه هایی پیروز می شدند که دشمن نمیتوانست حتی تصورش را بکند!!

 

دشمن از این توکل به خدا می ترسد!! از فکر و نبوغ ایرانی که وقتی با ایمان آمیخته شود، جهانی جلو دارش نیست!! از این ها می ترسد!!

 

می ترسن دوباره از این بچه های نسل امروز ، متوسلیان هایی بیان ، که اینقدر با قدرت جلوی دشمن ( چه داخلی و منافق ، چه خارجی )  بایستند که دشمن از ترس آنها شب و روز نداشته باشد!!!

 

می ترسن صیاد هایی پیدا بشن که، مالک اشتر سید علی باشن و با قدرت  مدیریت بالا و شجاعت و ایمان قوی شون ، خواب رو به دشمن زهر کنند!!

 

می ترسن ، باقری هایی پیدا بشن که تاکتیک های جنگ امروزشون رو بفهمند و نقشه جنگی طراحی کنند ، که دشمن رو در خاک خودش زمین گیر کنه!!!

 

می ترسن همت هایی پیدا بشه ، که به جای ریاست عاشق خدمت باشند!!!

 

می ترسن بچه های شهید جای پدر هاشون رو بگیرن! پدر هایی که شهید شدند که آینده کشورشان شهید نشود!!!

 

می ترسند همسران شهدا راه شهیدشان را ادامه دهند ، که اگر ادامه دهند زینب وار کاخ های یزید های زمان را بر سرشان ویران می کنند!!!

 

از خون شهید می ترسند ، می دونند خون شهید می جوشه توی جامعه و خون های سرد و منجمد رو هم به جوش میاره!!!

 

می ترسند از روزی که در شاهرگ جامعه خون شهدا بجوشه!!! آخه خون شهید یقه هر چی نا حق می گیره!!!

 

از همه اینا می ترسند که.................

 

که 20 ساله داره دارن ما رو شستو شوی مغزی می کنند!!!

 

می ترسن که 20 ساله دارن توی گوش ما قصه نا امیدی از جنگ می خونن!!!

 

می ترسن که 20 ساله دارن ، ذره ذره آثار شهدا رو حتی عکساشون واسم هاشون رو هم حذف می کنند!!!

 

می ترسن که رو فکر جوون های ما اینقدر کار می کنند تا به شهدا بگن ، چند تا استخون پوسیده!!!

 

که بگن ، شهدا ماجراجو بودن و عاشق کشت و کشتار!!!

 

که بگن دانشگاه قبرستون نیست! که توی مراسم شهدا هوو بکشن و کف و سوت بزنن که مثلا اعتراضی کنند، به استخوان این تروریست ها!!!

 

می ترسن که 20 ساله سهمیه ها رو مثل یه پتک می زنن توی سر همه خانواده های شهدا و جانبازن و ایثارگران!!! که ببینید که این سهمیه چه می کند!!! سهمیه ای که شاید کمترین تکریم دنیایی بود از خانواده کسانی که کار آسمانی کردند!!

 

می ترسن که سهمیه علم می کنند که یادمان بره سوال کنیم ، پول های هنگفتی که شما بردید این همه سال کجاست و چه شده!!!

 

می ترسن که یکی یکی همسر شهید ، فرزند شهید، پدر شهید ، جانبازا و خانواده هاشون ، ایثارگرا و خانواده هاشون رو ، هر کدوم به روشی از این خانواده بزرگ انقلاب جدا می کنند، تا جایی که لازمشون دارن ، روی اونا مانور تبیلغاتی می دن!!! وقتی که تاریخ انقضاشون رسید، خیلی راحت اونا رو دور می اندازند!!! و این چه تلخ  است برای خانواده بزرگ ایران ، که با یادگارهای افتخار آفرینان ایران و ایرانی ، اینچنین می کنند!!!

 

 

 

 

یادمون باشه که دفاع مقدس ما ، هنوز تمام نشده ، ما نباید بگذاریم  دشمن نقشه های شوم خودش رو برای ایران اسلامی عملی کنه .

 

 دفاع مقدس ما فقط سنگر و پلاک و پوکه نبود!!!

 

دفاع مقدس ما یه فرهنگ غنی بود که توی روح جامعه دمیده شد.

 

روح ایثار، تلاش ، وحدت ، ایمان، خودباوری، خود اتکایی ...............

 

 اما خواستند این روح رو از کالبد انقلاب جدا کنند !! کالد بی روح هم مرده متحرکی هست که گوش به فرمان اوناست!!!و این  یه ننگ بزرگ برای ایران اسلامی هست که گوش به فرمان استکبار و ظلم باشه!!!

 

 

 

این همه شهید ندادیم که تازه از صفر یا بدتر از زیر صفر شروع کنیم!!!

 

 

 

امروز جنگ است ..................

 

 

این بار بمب روی سرمون نمی ریزند ، ذهنمون رو بمبارون می کنند!!

 

 

دشمن این بار در لباس دوست ظاهر میشه!!

 

 

این بار از روبرو به ما حمله نمیشه از پشت به ما خنجر می زنند!!

 

 

همه چیز رو وارونه می کنند، حق رو با باطل قاطی می کنند، مرز حق و باطل رو کم رنگ میکنند !!

 

 

کافیه یه کم غفلت کنیم

 

 

می لغزیم و معلوم نیست کجای این بازی خطرناک سر در بیارم، شاید توی بغل دشمن!!!

 

 

 

 

به حق خون شهدا ، نگذاریم دشمن شاد بشیم

 

 

حرف های رهبر عزیزمون رو جدی بگیریم

 

 

افسر جوان، دشمن برای تو برنامه ها داره!!

 

 

با توکل به خدا با  تلاش و بصیرت ، مکر دشمن رو خنثی کن و به خودش بر گردون

 

 

بصیرت کلید کار هست ، بی بصیرتی ریشه خیلی از این انحرافاتی هست که از اصل انقلابمون داشتیم!!و خیلی ها رو از انقلاب جدا کرد!!!

 

 

 

از امروز با خودمون و خدای خودمون عهد ببندیم ، که را شهدا رو ادامه بدهیم ، نه فقط بگیم شهدا شرمنده ایم و ساکن بمانیم!!!

 

 

 

 

تو یه قدم بردار می بینی که چطور شهدا خودشون کمکت می کنند و راهت رو روشن می کنند

 

 

 

 

 

suzrjo.jpg

 

 

 

 

 

 

برای موفقیت همیشگی جبهه حق بر باطل

 

 

 

و شادی روح شهدای اسلام

 

 

 

صلوات

 

 


موضوعات مرتبط: 8سال دفاع مقدس

تاريخ : جمعه ۱۳۸۸/۰۷/۰۳ | 1:13 | نویسنده : فاطمه کریمی |
مطالب جديد تر