درباره وب

هر چیزی که از خط قرمز( بخونید خط استاندارد) رد بشه برای همه جالب میشه من هم  از این رد شدن ها می نویسم

××××××××××××

یه شب خواب دیدم یه قلم دستم بود . دستم بی اختیار خودم می نوشت . خط من نبود نمی دیدم چی می نویسم . ترسیده بودم تا یه صدا بهم گفت : اینا وصیت نامه نیست ولی باید بنویسی . صدا آرومم کرد از خواب بیدار شدم . اون خط دایی ام بود . یه سال قبل از اینکه ببنمش شب سال تحویل وصیت نامه اش رو نوشت و فرداش رفت عملیات ....
 از 20 نفر فقط یه نفر بر نگشت....
اگر چیزی نوشتم که به دل نشست . مال اون قلم هست اگر هم دلنشین نبود مال ناخالصی منه ....


جستجوی وب

به نام خدا

داستان خیلی ساده شروع میشه. یه جشنه شب میلاد مولا علی (ع) ، شب گرامی داشت پدر . اما این بار پدر های متفاوتی توی جمع ما بودند. بعضی هاشون رو نمی شد با چشم سر دید اما مطمئنم همسرو فرزنداشون وجود گرمشون رو حس می کردند. جشن بود برای خانواده های شهدا و ایثارگران وزارت نفت. محیط قشنگی بود و هوای دل پذیری . البته اگه از بالای صحنه یه نگاهی به پایین می کردی ، خیلی متوجه نمیشدی این جوون هایی که توی این جشن هستند فرزندان جانبازان و آزادگان ما هستند!! آخه خیلی از اون ها به اصطلاح خودشون می خواستن از جامعه عقب نمونن و شاید بعضی ها هم سعی کرده بودند جلو تر هم بیفتند و تیپ های امروزی بزنند!!

 برنامه دوم اون شب همه رو مجذوب خودش کرد ،" پدران آسمانی" اسم برنامه بود . مجری با لحن گیرایی متنی رو قرائت کرد که به دل همه نشست، قرار بود یه نفر از جانباز های عزیز جمع ، بره بالا و خاطره ای تعریف کنه. فکر کنم بهترین نماینده رفت بالا ، اون جانباز ما رو نمی دید چشم ها شو ، خیلی سال پیش تو جبهه جا گذاشته بود ، اما حرف دل زد که به دل نشست. می دونست وقت زیادی بهش نمی دن !! با اینکه امشب جشن متعلق به خودشون بود! آخه مسؤلای وزارت نفت بودند ممکن بود یه موقع حوصلشون سر بره!! شاید هم می ترسیدن این یادگارا از یادگاری های که این سال های بعد جنگ ما با بی مهری هامون به دلشون گذاشتیم حرف بزنند!!

 اون عزیز به محض اینکه خودش رو معرفی کرد ، شعر زیبایی در وصف همسر جانباز خوند ، خیلی دلم می خواست اون شعر رو یاداشت کرده بودم تا می نوشتم ، اما حیف ............

این شعر مقدمه ای بود برای یاد کردن از همسنگری که سال 62 قطع نخاع شده بود ، برده بودنش بیمارستان اهواز ، توی همون بیمارستان پرستاری از همین جانباز قطع نخاعی خواستگاری می کنه و با همون وضع با اون ازدواج می کنه. شغلش رو رها می کنه و توی خونه پرستاری همسرش  رو می کنه. پرستاری که لیسانس پرستاری داشت و اگر به کارش ادامه می داد مطمئنا به موفقیت های خوبی رو بدست می آورد ! زندگی خوب و به ظاهر بی دقدقه ای رو می تونست داشته باشه! اما همه اون ها رو به زندگی با این مرد بزرگ ترجیح داد. الان بعد تقریبا 25 سال هنوز کسی جرات نکرده بگه همسرت رو بفرست آسایشگاه جانبازان! هنوز همسرش زخم بستر نگرفته! هنوز هیچ گونه عفونت ریوی و کلیوی نگرفته!!

این مرد که فقط نگاهش با آدم یه دنیا حرف داره ، دمای بدنش با دمای بیرون تغییر می کنه! باید همیشه مراقب بود دمای بدنش از دمای معمولی بدن بالاتر یا پایین تر نره! حالا فرض کنید ، توی این گرمای وحشناک اهواز ، با این بی برقی ، این زن خودش رو به چه آب و آتشیی می زنه تا دمای بدن همسرش بالا نره!!

همه اینا رو اون جانباز فقط برای یاد آوری مسؤلینی که اونجا بودن گفت!  وگرنه همسنگری ها که یادشون نرفته بود! این ماییم که یادمون می ره چرا الان آزادیم! چرا الان استقلال داریم ! چرا الان ایران و ایرانی داریم!!

بماند که خیلی زود بلند گو رو از دستش گرفتند و خیلی دوستانه دعوتش کردند که بره از صحنه پایین !! مثل همیشه!! اما حرفاش کار خودش رو کرده بود ! نه برای مسؤلین، برای همه ما هایی که پایین نشسته بودیم! اشک توی چشم بچه هایی حلقه زده بود که شاید اصلا به تیپشون نمیومد که بخوان گوش داده باشن ، چه برسه به اشک.........

نکته اخلاقی اینجا بود که لااقل اون مسؤلا ساعت 2 شب بعد جشن یه سر به اون یادگار عزیز جنگ زدن و برای اینکه وجدانشون هم راحت شه ، ترتیب اینو دادن که این بنده خدا با خانواده این تابستون رو کامل در مجتمع شرکت نفت توی شمال بمونه ، تا لااقل از گرمای امسال اهواز در امان باشه!! اما نمی دونم برای بقیه موقع ها هم فکر کردند!! به فکر همه یادگار های جنگ بودند ؟!!

اما هیچ کدوم از اون عزیزا با اینکه ما فراموششون کردیم ، زندگی رو فراموش نکردند و به کمک همسرای فداکارشون رفتند به جنگ زندگی!! کاش توی این جنگ تنهاشون نگذاریم. کاش کاری کنیم که شهدا از دست ما راضی باشن.

کاش.................


 


موضوعات مرتبط: طوفان زاد ها(شهدا و جانبازان) ، 8سال دفاع مقدس ، مذهبی فرهنگی اجتماعی ، خاطرات نیمه شخصی

تاريخ : چهارشنبه ۱۳۹۰/۰۴/۱۵ | 20:7 | نویسنده : فاطمه کریمی |